شعر در مورد کافه

شعر در مورد کافه,شعر در مورد کافه چی,شعر در مورد کافه و قهوه,شعر در مورد کافه عشق,شعر در مورد کافه ها,شعر در مورد کافه تنهایی,شعری در مورد کافه,شعری در مورد کافه نادری,شعر نو درمورد کافه,شعر درباره کافه,شعری درباره کافه,شعر درباره کافه نادری,شعر نو در مورد کافه,شعر نو درباره کافه,شعر نو درباره ی کافه,شعر درباره کافه,شعر درباره ی کافه,شعر در وصف کافه,شعر در وصف کافه نادری,شعری در وصف کافه,شعر کافه,شعر کافه و قهوه,شعر کافه ای,شعر کافه چی,شعر کافه نادری,شعر کافه تنهایی,شعر کافه احسان رعیت,شعر کافه دنج,شعر کافه قهوه,شعر کافه گردی,شعر در مورد کافه و قهوه,شعر های کافه ای,شعر در مورد کافه چی,شعر نو کافه چی,شعر کافه نادری,شعر کافه نادری یغما گلرویی,شعر کافه نادری رضا یزدانی,شعر کافه نادری از یغما گلرویی,شعر درباره کافه نادری,متن شعر کافه نادری,کتاب شعر کافه نادری,شعر های کافه نادری,شعر در وصف کافه نادری,شعر در مورد کافه تنهایی,شعر کافه از احسان رعیت,شعر نو کافه دنج,شعر در پی کافه دنجی هستم

شعر در مورد کافه

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد کافه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

کافه‌های دنیا

دانشکده‌های عاشقی‌اند

اگر روزی تعطیل شوند

عشق و عاشقی هم تمام می‌شود

شعر غذا , شعر در مورد غذا , شعر درباره غذا , شعر در وصف غذا

شعر در مورد کافه

کافه‌های شب

نام داستانی غم‌انگیز است

داستانی از رویا و رقص و ابر

از گمشدگی

از جوانی‌های خالکوبی شده

و ما

شکست‌خوردگان این داستانیم

قهرمانانی

ته‌نشین‌شده در قهوه و شب

شعر پدر و مادر , شعر در مورد پدر و مادر , شعر درباره پدر و مادر , شعر در وصف پدر و مادر

شعر در مورد کافه چی

بگذار راه‌هایی بی‌تو را بروم

صندلی‌های بی‌تو را بنشینم

و قهوه‌خانه‌هایی که تو را به یاد ندارند

و تو در حافظه‌شان نیستی

بگذار …

شعر رویا , شعر در مورد رویا , شعر درباره رویا , شعر در وصف رویا

شعر در مورد کافه و قهوه

عادت کرده‌ام

به طعم قهوه

به آدم‌های پشت پنجره‌ی کافه

شعر باغ , شعر در مورد باغ , شعر درباره باغ , شعر در وصف باغ

شعر در مورد کافه عشق

روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه

هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…

خودت نیستی خیالت که هست…

شعر پیری , شعر در مورد پیری , شعر درباره پیری , شعر در وصف پیری

شعر در مورد کافه ها

بعد از یک فنجان قهوه و دو نخ سیگار

به هوایی سرد برمی گردم

در پی رویاهایم …

در پی تو …

شعر بی اعتنایی , شعر در مورد بی اعتنایی , شعر درباره بی اعتنایی , شعر در وصف بی اعتنایی

شعر در مورد کافه تنهایی

عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ

من  تو ، غروب ، کافه و لبخندهای تلخ

تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد

می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ

شعر پنجره , شعر در مورد پنجره , شعر درباره پنجره , شعر در وصف پنجره

شعری در مورد کافه

گارسون کمی شکر  و تو لبخند می زنی

حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ

گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد

گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ

شعر اشک ریختن , شعر در مورد اشک ریختن , شعر درباره اشک ریختن , شعر در وصف اشک ریختن

شعری در مورد کافه نادری

عادت کرده ام به طعم قهوه

به آد مهای پشت پنجره کافه

دست هایی که می روند

آدم هایی که نمی مانند

به تو

که روبرویم نشسته ای

قهوه ات را به هم می زنی

می نوشی

می روی

یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…

شعر انتقام , شعر در مورد انتقام , شعر درباره انتقام , شعر در وصف انتقام

شعر نو درمورد کافه

بلاخره پیدا کردم!
 
کافه ی خیالم رو
 
میز یک نفره
 
با دو تا قهوه ی تلخ
 
و اون یکی که همیشه دست نخورده باقی می مونه!

شعر انتظار , شعر در مورد انتظار , شعر درباره انتظار , شعر در وصف انتظار

امشب دلم تو را می خواهد

نشسته روبروی صندلی مقابلم

در سکوت سرد این کافه

تا تو مرا در آغوش کشی

شعر امید , شعر در مورد امید , شعر درباره امید , شعر در وصف امید

شعری درباره کافه

کام اول و عمیق از سیگار

طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه

بوی برف نو که می بارید

و دست هایی که روی پیانو می رقصید

فرصت عاشقی کردن بود ، جای تو خالی اما

شعر نوزاد پسر , شعر در مورد نوزاد پسر , شعر درباره نوزاد پسر , شعر در وصف نوزاد پسر

شعر درباره کافه نادری

کافه چی بر روی میزها شعر می نویسد

اینجا طعم دلتنگی ها از قهوه هم تلخ تر است … !

شعر بی وفایی , شعر در مورد بی وفایی , شعر درباره بی وفایی , شعر در وصف بی وفایی

شعر نو در مورد کافه

کافه را گرد دلتنگی گرفته

صندلی های خالی

فنجان هایی از تنهایی لبریز

شعر ظلم و ستم , شعر در مورد ظلم و ستم , شعر درباره ظلم و ستم , شعر در وصف ظلم و ستم

شعر نو درباره کافه

عادت کرده ام تنها توی کافه ای بنشینم

از پشت پنجره آدم ها را ببینم

قهوه ای تلخ بنوشم و تا خانه با نبودنت پیاده راه بروم

شعر نوروز , شعر در مورد نوروز , شعر درباره نوروز , شعر در وصف نوروز

شعر نو درباره ی کافه

پشت میز همیشگی، رو به صاحب کافه : روز برفی قشنگیست

فقط آمده ام یک ساعت سکوت کنم و کمی هم آرامش

لبخند می زند : روز برفی قشنگیست

شعر ایران , شعر در مورد ایران , شعر درباره ایران , شعر در وصف ایران

شعر درباره کافه

هی کافه چی !

میزهایت را تک نفره کن …

نمیبینی همــــــه تنهاییـــــــــــــــم ؟

شعر راستگویی , شعر در مورد راستگویی , شعر درباره راستگویی , شعر در وصف راستگویی

شعر درباره ی کافه

در کافه ، کنج دیوار ، روبروی هم و چه خوب قهوه را نخوردیم!

حرف هایت به اندازه ی کافی تلخ بود

شعر ضایع شدن , شعر در مورد ضایع شدن , شعر درباره ضایع شدن , شعر در وصف ضایع شدن

شعر در وصف کافه

بوی تو که در مشام قهوه خانه می پیچد

بهار با هر چه گل و پرنده از پوست ما می گذرد

تو اگر نبودی آسمان ما ستاره نداشت

شعر کنار هم بودن , شعر در مورد کنار هم بودن , شعر درباره کنار هم بودن , شعر در وصف کنار هم بودن

شعر در وصف کافه نادری

من شیفته ی میز های کوچک کافه ای هستم که بهانه ی نزدیک تر نشستنمان می شود

و من روبروی تو می توانم تمام شعر های ناگفته ی دنیا را یک جا بگویم

شعر نفاق , شعر در مورد نفاق , شعر درباره نفاق , شعر در وصف نفاق

شعری در وصف کافه

زیر بارون بهاری توی کافه

پیشه تو بودن برای من مثل یه رویاست

شعر ضامن آهو , شعر در مورد ضامن آهو , شعر درباره ضامن آهو , شعر در وصف ضامن آهو

شعر کافه

می شود به فنجانی قهوه مست شوی و به سیگاری نشئه و به لبخندی کامیاب!

اگر اویی که باید روبرویت نشسته باشد!

شعر صبر , شعر در مورد صبر , شعر درباره صبر , شعر در وصف صبر

شعر کافه و قهوه

این روزها تلخ ترم از قهوه ای

که تو را قسمت فال من نکرد

 شعر قرآن , شعر در مورد قرآن , شعر درباره قرآن , شعر در وصف قرآن

شعر کافه ای

کافه چی …

امشب قهوه نمی خواهم فقط بگو امروز به کافه ات سر زد؟

روی  کدام صندلی نشست؟

آهای کافه چی حواست هست؟

قهوه نمی خواهم جواب می خواهم !

 شعر جنگ , شعر در مورد جنگ , شعر درباره جنگ , شعر در وصف جنگ

شعر کافه چی

خدا را چه دیدی

شاید یک روز در کافه ای دنج و خلوت این کلمه ها صوت شدند

برای گوش های تو که روی صندلی رو بروی من نشسته ای

و برای یک بار هم که شده چای تو سرد شد …

بس که خیره ماندی به من …

 شعر رمضان , شعر در مورد رمضان , شعر درباره رمضان , شعر در وصف رمضان

شعر کافه نادری

اینجا جای عجیبیست

هر روزم به زوزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد

آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد

اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر

دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد

باز هم غریبه ای

حتی در این نزدیکی

شعر ذات خراب , شعر در مورد ذات خراب , شعر درباره ذات خراب , شعر در وصف ذات خراب

شعر کافه تنهایی

چای ؟

قهوه ؟

نسکافه ؟

نمی دانم!

هر کدام دیرتر خنک و تمام شود

تا بهانه با تـو بودنم بیشتر شود

شعر سیزده بدر , شعر در مورد سیزده بدر , شعر درباره سیزده بدر , شعر در وصف سیزده بدر

شعر کافه احسان رعیت

قهوه دم می کنم

نصـف قاشق سیانور بـــه فـنجانت مـــی ریزم

لبخند که می زنی …

می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم …

این کار هر شب من است

سال هاست که می خوام تو را بکشم ولی لبخندت …

لعنتی …

شعر زمستان , شعر در مورد زمستان , شعر درباره زمستان , شعر در وصف زمستان

شعر کافه دنج

از دنیا فقط کافه هایش را به خوبی می شناسم…

فقط آن ها واقعی هستند…

این روز ها صبح ها دو قهوه سفارش می دهم…

شب می شود…

و کافه همچنان گرم و فنجان ها پر سرد می شوند…

شعر دی ماه , شعر در مورد دی ماه , شعر درباره دی ماه , شعر در وصف دی ماه

شعر کافه قهوه

صبح و دو فنجون گرم کنج یه کافه ی سرد

شب شد و باز نیومدی فنجونا سرد و کافه گرم

شعر معلم , شعر در مورد معلم , شعر درباره معلم , شعر در وصف معلم

شعر کافه گردی

چشم هات رنگ قهوه ی قجری ست

نگاهم که می کنی

ذره ذره می میرم

شعر قضاوت , شعر در مورد قضاوت , شعر درباره قضاوت , شعر در وصف قضاوت

شعر در مورد کافه و قهوه

کافه ی دیدار

وقت قرار

دود سیگار

میز قمار

باختم

داشتنت را پای یک میز نفرین شده

به او باختم …

شعر قهوه , شعر در مورد قهوه , شعر درباره قهوه , شعر در وصف قهوه

شعر های کافه ای

کاش بعضیا

اگه ول می کنن می رن

اگه تنهات می ذارن

نگن که دلیلشون واسه انجام بعضی کارا چی بوده

بذارن همونطور فک کنیم اون کارا رو از روی دوست داشتن

یا اینکه دوست داشتن کاری واسمون انجام بدن انجام دادن

بذارن یه باور خوب خوب ازشون داشته باشیم

یه باور به شیرینیه اولین قهوه

نه به تلخیه آخرین قهوه

شعر خوشبختی , شعر در مورد خوشبختی , شعر درباره خوشبختی , شعر در وصف خوشبختی

شعر در مورد کافه چی

اینایی که از پاییز بد می گن

نرفتن تو حیاط خلوت بشینن یه فنجون نسکافه بخورن

که بفهمن پاییز یعنی چی

شعر عروس و داماد , شعر در مورد عروس و داماد , شعر درباره عروس و داماد , شعر در وصف عروس و داماد

شعر نو کافه چی

قهوه چشمان توست

تیره ، تلخ ، اما آرام بخش و اعتیاد آور

شعر نیمه شعبان , شعر در مورد نیمه شعبان , شعر درباره نیمه شعبان , شعر در وصف نیمه شعبان

شعر کافه نادری

دیگر بازی بس است

بیا شمشیر ها را کنار بگذاریم و فنجانی چای بخوریم

اما چرا دستان تو خونی و پشت من می سوزد؟

شعر تشکر , شعر در مورد تشکر , شعر درباره تشکر , شعر در وصف تشکر

شعر کافه نادری یغما گلرویی

قهوه چی زیاد قهوه ام را شیرین نکن

طعم روزگارم کم از تلخی قهوه ات نیست

شعر آب , شعر در مورد آب , شعر درباره آب , شعر در وصف آب

شعر کافه نادری رضا یزدانی

پاییز که از راه می رسد

همه چیز فرق می کند!

باید بدانی که جایت خالیست

باید بدانی که باید باشی

کنار میزهای دو نفره ی کافه،

کنار موسیقی سیب های قرمز،

کنار رقص برگهای عاشق…

شعر حضرت مهدی , شعر در مورد حضرت مهدی , شعر درباره حضرت مهدی , شعر در وصف حضرت مهدی

شعر کافه نادری از یغما گلرویی

تو می روی

این شهر غریب تر از هر روز

آلوده تر از تنهایی

آدم هایش

در پشت یک پنجره پر از انتظار

خفه می شوند

تو می روی

دلتنگی

خودش را توی کافه ها

دود می کند

تو می روی

و شهر و پنجره ها و آدم ها را

روی آخرین سطر این شعر

حلق آویز می کنی

شعر امام حسن عسکری , شعر در مورد امام حسن عسکری , شعر درباره امام حسن عسکری , شعر در وصف امام حسن عسکری

شعر درباره کافه نادری

مانده ام چگونه تو را فراموش کنم

اگر تو را فراموش کنم

باید سال‌هایی را نیز

که با تو بوده ام فراموش کنم

دریا را فراموش کنم

و کافه های غروب را

باران را

اسب ها و جاده ها را

باید دنیا را

زندگی را

و خودم را نیز فراموش کنم

“تو” با همه چیز من  آمیخته ای

شعر حجاب , شعر در مورد حجاب , شعر درباره حجاب , شعر در وصف حجاب

 متن شعر کافه نادری

شهر همان شهر است

خیابان همان خیابان

کافه همین میز است

میز همین صندلی

که تو روی آن نشسته ای

اما دیگر

نه من آن مرد سابقم

نه تو آن فکری

که هر شب کلافه ام می کند

شعر مسافرت , شعر در مورد مسافرت , شعر درباره مسافرت , شعر در وصف مسافرت

کتاب شعر کافه نادری

این بار زنده می‌خواهمت

نه در رویا، نه در مجاز

این که خسته بیایی

بنشینی در برابرم

در این کافه‌ پیر

نه لبخند بزنی

آن‌گونه که در رویاست

و نه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم!

شعر ماه , شعر در مورد ماه , شعر درباره ماه , شعر در وصف ماه

شعر های کافه نادری

اصلاً دلت طاقت می‌آورد

دستت در جیب بارانی من نباشد!؟

طرّه‌ی مشکی موهایت از خیسی

فر نشده باشد و من نگاه نکنم

و دلم قنج نرود!؟

کافه‌های ولیعصر را بگو

که اصلاً بدون صدای فندکت

رونق ندارد..

شعر مهربانی , شعر در مورد مهربانی , شعر درباره مهربانی , شعر در وصف مهربانی

شعر در وصف کافه نادری

پاییز که می شود

حرف شال را نمی زنی

تا خیال بافی ام

گردن تو باشد

شانزلیزه را

به رفت و آمد گرفته ای

و دامنت

بندری به خورد کافه ها می دهد

با ویولن‌سل‌های بازنشسته

یا لهجه ای که از خرخره بوی غربت می دهد

سرما را بهانه می کنم

که سرم

شانه های دموکراتت را

ییلاق قشلاق کند.

شعر افغانستان , شعر در مورد افغانستان , شعر درباره افغانستان , شعر در وصف افغانستان

شعر در مورد کافه تنهایی

انگار من پشت میزِ کافه‌ای

در حال خواندن شعری بوده‌ام

و تو در آن سوی میز،

سر بر دستانت گذاشته گوش می‌کرده‌ای

شعر چشم , شعر در مورد چشم , شعر درباره چشم , شعر در وصف چشم

شعر کافه از احسان رعیت

هر چیزی در این جهان به دردی می‌خورد!

گیتارهای آندولسی

به کارِ مجنون کردنِ آدم می‌آیند

وقتی پاشنه‌های بلندِ کفشِ زنی زیبا

پا به پاشان

بر کفپوشِ بلوطیِ کافه‌ای پرت

در غرناطه ریتم بگیرد

شعر محبت , شعر در مورد محبت , شعر درباره محبت , شعر در وصف محبت

شعر نو کافه دنج

دو بلدرچین در چشمانت داری

که دستان سرد مرا پناه می دهند

در عبور از زمستان های زندگی،

صدای تو شالی ست

که دور شانه های من می پیچد!

و لب هایت

مسیر کافه های پاریس را نشان می دهند

شعر حرف مفت , شعر در مورد حرف مفت , شعر درباره حرف مفت , شعر در وصف حرف مفت

شعر در پی کافه دنجی هستم

چه می دانم

شاید هم کافه ای را پیدا کرده ای

که قدر سیگار کشیدنت را می داند

به انضمام یک کافه چی

که هر بار با اشاره ات به دیوار می خورد

شعر غم , شعر در مورد غم , شعر درباره غم , شعر در وصف غم

شعر در مورد کافه

انکار کن

کافه ای قدیمی با فنجان هایی تلخ را

که شیرینی لب هایمان را دوست داشت

شعر غرور , شعر در مورد غرور , شعر درباره غرور , شعر در وصف غرور

شعر در مورد کافه چی

عادت کرده‌ام

به طعم قهوه

به آدم‌های پشت پنجره‌ی کافه

دست‌هایی که می‌روند؛

آدم‌هایی که نمی‌مانند

شعر فرزند , شعر در مورد فرزند , شعر درباره فرزند , شعر در وصف فرزند

شعر در مورد کافه و قهوه

همه ی کوچه ها را گشته ام

ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها

کافه های شلوغ

پاتوق های کوچک

خیابان ها و میدان ها

حالا من

به آسمان هم

نگاه نمی کنم

زیرا در آنجا هم نیستی

شعر خدا , شعر در مورد خدا , شعر درباره خدا , شعر در وصف خدا

شعر در مورد کافه عشق

من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم

به تمام کوچه های بن بست

به تمام سنگفرشهای خیس

به تمام چترهای بسته

به تمام کافه های دنج

شعر غروب , شعر در مورد غروب , شعر درباره غروب , شعر در وصف غروب

شعر در مورد کافه ها

چه ‌قدر چای که ننوشیده‌ام

در کافه‌هایی که با تو نرفتم

و چه نیمکت‌ها

که مرا کنارِ تو،

ندیده فراموش کردند!

شعر حال خوش , شعر در مورد حال خوش , شعر درباره حال خوش , شعر در وصف حال خوش

شعر در مورد کافه تنهایی

من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت

شعر مادر , شعر در مورد مادر , شعر درباره مادر , شعر در وصف مادر

شعری در مورد کافه

پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان ها

توی کافه ها

از ایستادن پشت ویترین ها

چسبیدن به عروسک ها

به درخت گیلاسی که به نامم بود

شعر زندگی , شعر در مورد زندگی , شعر درباره زندگی , شعر در وصف زندگی

شعری در مورد کافه نادری

من شیفته‌ی میزهای کوچک کافه‌ای هستم

که بهانه نزدیک‌تر نشستن‌مان می‌شود

شعر عشق , شعر در مورد عشق , شعر درباره عشق , شعر در وصف عشق

شعر نو درمورد کافه

برایت اتفاق افتاده در یک کافه ی ِ ابری

ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

شعر حسادت , شعر در مورد حسادت , شعر درباره حسادت , شعر در وصف حسادت

شعر درباره کافه

از سرد بودن طرد بودن خسته ام حالا

با بی تو مردن استراحت میکنم بی تو

در کافه موسیقی و من دنبال یک همدرد

با یک نت آواره صحبت میکنم بی تو

شعر آزادی , شعر در مورد آزادی , شعر درباره آزادی , شعر در وصف آزادی

شعری درباره کافه

مدتهاست کافه را فراموش کرده ام

قهوه را ترک کرده ام

شعر فوتبال , شعر در مورد فوتبال , شعر درباره فوتبال , شعر در وصف فوتبال

شعر درباره کافه نادری

دیگر دلچسب نیست

نه آن کافه بی تو

نه آن قهوه ی تلخ

تمام قهوه ها بی مزه بودند

بودن تو بود که طعم قهوه را

عوض می کرد

شعر همسر , شعر در مورد همسر , شعر درباره همسر , شعر در وصف همسر

شعر نو در مورد کافه

آرام آرام به راه می افتم

سر همان ساعت همیشگی

همان کوچه همیشگی

همان کافه همیشگی

می نشینم مثل همیشه تا بیایی

مثل همیشه قهوه ها را من سفارش می دهم

با خودم حرف میزنم

خاطراتت را مرور میکنم

و بی صدا مثل همیشه می روم

این بار هم مثل همیشه نیامدی

شعر چوپان , شعر در مورد چوپان , شعر درباره چوپان , شعر در وصف چوپان

شعر نو درباره کافه

تنهایی کافه ی من است

روزانه

دو سه باری به آنجا سر می زنم

روبروی خودم می نشینم

وقهوه می نوشم

شعر سربازی , شعر در مورد سربازی , شعر درباره سربازی , شعر در وصف سربازی

شعر نو درباره ی کافه

خورشید برای من

ساعت هفت غروب طلوع می کند

آن هم از پشت میز یک کافه

یعنی وقتی تو را می بینم

روز من از حضور تو شروع می شود

شب من از غیبت تو

کاری کن

روزهایم بلند باشند

من از شب ها می ترسم

شعر استقلال , شعر در مورد استقلال , شعر درباره استقلال , شعر در وصف استقلال

شعر درباره کافه

مرا در کافه ای جا گذاشته ای

مثل سیگار نیم سوخته

شعر هجران , شعر در مورد هجران , شعر درباره هجران , شعر در وصف هجران

شعر درباره ی کافه

هر شب وقت دلتنگی

من و تو تمام کافه های شهر را قرق می کنیم

تو جام می شوی

من ازعشق تو می جوشم و شراب می شوم

شعر در مورد کافه