شعر با ه
شعر با ه ,شعر با ه شروع شه,شعر که با ه شروع شه,بیت شعر که با ه شروع شه,شعر که اولش با ه شروع شه,یه شعر که با ه شروع شه,شعر با حرف ه,شعر با حرف ه شروع شود,شعر با حرف ه شروع بشه,شعری که با حرف ه شروع شود,شعر که با حرف ه شروع بشه,شعری که با حرف ه شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف ه شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر با ه
هر زمان دشمن نگاه چپ به خاک ما کند
با صلابت پوزه اش بر خاک می مالد بسیج
شعر که با ه شروع شه
هر کجا هستی مسافر , هفت سینِ روزگارت سبز باد,
کاش اما میشنیدی در نبودت, سال نو باریدنیست ,…
شعر با ه شروع شه
هفت سین را بر سر سفره گذار
سبزه را آورده خود فصل بهار
شعری که با حرف ه شروع بشه
هفت سین نوروز مرا میبینی
این همه ماتم جانسوزمرا میبینی
شعری که با حرف ه شروع شود
هیچ کریسمسی ایدآل نخواهد بود
مگر اینکه تو تصمیم بگیری اون رو
به بازتابی از ارزش ها، خواسته ها، علاقه ها
و قوانین خودت تبدیل کنی.
شعر با ه
هفت سین هرسالم
سفره ی تنهایست
گوشه ی اتاقم
لحظه هایی رویایست
شعر با ه شروع شه
هفت سین اون هفت تا سین
آری هَمَـش، پُـر از سیــن
هفت سیـن وتـو، یاد بگیر
عیــدی خـود را بگیـــر
شعر که با ه شروع شه
هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیست
بیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست
شعری که با حرف ه شروع شود
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
شعری که با حرف ه شروع بشه
هر مملکتی در این جهان آباد است
آبادیش از پرتو عدل و داد است
شعر که اولش با ه شروع شه
هرمملکتی در این جهان آباد است
آبادیش از پرتو عدل و داد است
شعر با ه شروع شه
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
شعر با ه
هر سر به هوای سر و سامانی ما را
در دل به جز آزادی ایران هوسی نیست
تازند و بَرند اهل جهان گوی تمدن
ای فارس مگر فارس ما را فرسی نیست
شعر که با ه شروع شه
هست بر خورشید پیشت نام خورشیدی خطا
تو بدین نام از پی حسن ادب می خوانیش
شعری که با حرف ه شروع شود
هرگز نبری تو نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانی
شعری که با حرف ه شروع بشه
هر چه هست اندر همه عالم تویی
نام هستی بر جهان نتوان نهاد
شعر با ه شروع شه
هر چقدر هم قوی باشی
یک روز … یک جا … یک محرم نامحرم
تو را می شکند
درست از همان نقطه ای که رد ترکت را به او
صادقانه نشان داده بودی !
شعر که اولش با ه شروع شه
هنوز یک بیابان راه پیش رو داریم
به من بهانه ای بده تا همسفرت باشم
شعری که با حرف ه شروع شود
هزاران صورت زیبا و دلبر
یولدهم شرابک من عقیم
شعر با ه
هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد
زیباییت جان می برد، یا آفتی، زیبا نه ای
شعر که با ه شروع شه
هرکسی شعر من امروز فروشد به سلم
ده دو افزون خرد از نقره خالص تجار
خادم خانه همی شعر مرا می دزدد
کش فروشد عوض سیم و طلا در بازار
شعر با ه شروع شه
هوس مگمار در احکام اعمال الم حاصل
حصول سکه دل کو طلا و مس درم کردم
دل آواره ام طور رم آسوده دارد
اگر گرد ملال آورد صحرا را ارم کردم
شعر که اولش با ه شروع شه
هر دم به جستجوی تو صد بار آیم سوی تو
هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها
من، همچو چنگ ار عربده، در سینه صد ناخن زده
صد نالهٔ زار آمده، از هر رگم چون تارها
شعری که با حرف ه شروع شود
هر شبى گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
شعر که با ه شروع شه
هوشیار حضور و مست غرور
بحر توحید و غرقه گنهیم
شعر با ه
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
شعر با ه شروع شه
هر پاره از دلم در توحید می زند
یک نقش بیش نیست در آیینه خانه ام
شعری که با حرف ه شروع بشه
همای عالم توحید، دانه پرور نیست
ز ما دعا برسانید سبحه داران را
شعر که اولش با ه شروع شه
همان لحظهای
که یک آن لفظِ احساسی را آمدهای.
میخواهم بگویم دوستت دارم
اگر چه انسان فراموش میکند
شعری که با حرف ه شروع شود
همیشه که نه
گاهی آدمی
دلش برای فاصلهها هم تنگ میشود
شعر با ه شروع شه
همه ی این ها برای توست
تا لبخندی بزنی
و من
آرام بگیرم
شعر با ه
همانجا که هستی ، بمان
اجازه بده شعرها از من برایت بنویسند
اجازه بده برایت بخوانم
تا چه اندازه از بدوِ دوست داشتنت
پیراهنِ فصل ها
زیباتر شده است
شعر که با ه شروع شه
همین که مرا می فهمی وُ
اجازه می دهی قلبم
بر گودی دستت آرام بگیرد، خوب است
شعر که اولش با ه شروع شه
همین که هر از گاهی شانه هایم را
به دستانِ نخیِ بادبادکهای بهار می سپاری،
خوب است.
شعر با ه شروع شه
همین که می گویی “می روم” وُ
شبیهِ آمدنت قدم بر می داری،
خوب است.
شعری که با حرف ه شروع بشه
همین روزگاری که تو در حاشیه اش،
پرُ رنگتر از متنِ زندگی هستی،
خوب است.
شعری که با حرف ه شروع شود
همین که تو انسانی وُ من شبیهِ تو تنها می شوم،
مثالِ تو می گریم وُ
نزدیکِ تو می خندم، خوب است.
شعر که با ه شروع شه
همین،
همین های کوچکی
که جدی تر از اخبار مهمِ روز است،
برای دلهُرهی آینه و فردای من،
خوب است
شعر با ه
همینکه حلقه ی پیوند بینمان گم شد
شکوفه بر لبمان خالی از تبسم شد
شکست کشتی نوحی که بود خاطر جمع
فضای خانه چو دریای پرتلاطم شد
شعر با ه شروع شه
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
شعر که اولش با ه شروع شه
همچو پری، باش ز خلقان نهان
بر نپری تا نشنوی چون پری
شعری که با حرف ه شروع شود
همسنگربی مثل و مانندم خدیجه
بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه
ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم
ای یاوردیرینه ام کوه غرورم
شعر که با ه شروع شه
هی پلک های بسته راوامی کنی تو
رخسار زهرا را تماشامی کنی تو
دراین دیار بی کسی جان می سپاری
سرروی خاک سرد قبرستان گذاری
شعر با ه شروع شه
همت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر و دوش کشیدی
شعر با ه
هنوز عطرِ تو مادر به جسمِ من جاریست
هنوز زخمِ نبودن به سینهام کاریست
ز مصحف مددت یک ورق به جا مانده
میان آن در و دیوار لحظه ی یاریست
شعر که اولش با ه شروع شه
همتت وقف مکتب توحید
ثروتت پشتوانه اسلام
هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر کرده خیر الانام
شعری که با حرف ه شروع شود
هستی ات را به مصطفی دادی
هست خود بر تو داد داور تو
خالق لم یزل سلام تو را
می فرستاد بهر شوهر تو
شعر با ه شروع شه
هر کجا بر نبی جسارت شد
مثل شیر خدا خروشیدی
سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاک پوشیدی
شهر مکه است شهر غربت تو
اشک “میثم” نثار تربت تو
شعر که با ه شروع شه
شعر که اولش با ه شروع شه
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
شعر با ه شروع شه
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
شعری که با حرف ه شروع بشه
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
شعری که با حرف ه شروع شود
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دوسه دیوانه دراز است هنوز
شعر که با ه شروع شه
هرکس قادر به تملک و اراده نفس خود باشد،
آزادی حقیقی را به دست آورده است
شعر که با حرف ه شروع بشه
همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم
گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا
هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو
کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا
شعری که با حرف ه شروع شود
همین حاصلست اوحد رازی عشق
که خونم هدر کرد و مالم هبا
شعر که با ه شروع شه
همسایهها میگویند علف
بیعار است
علف این باغچه اما
پرکار است و بیمار
حواسم نباشد شبانه
خفه میکند از دم
شببوهای نوشکفتهام را
شعر با ه شروع شه
همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت
مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم
شعر که اولش با ه شروع شه
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النّار» دیدی؟
شعر با ه
هوا سرد است اما اشکهایم
کمی تب دار می ریزد به دامن
نگاهم سرد و اشکم داغتر شد
مگر از تو چقدر راه ست تا من ؟
شعر که با ه شروع شه
هر چی سرم شلوغ شد رو قلبِ من اثر نذاشت
بدونِ تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت
منو نمیشه حدس زد با این غرورِ لعنتیم
هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتیم
شعری که با حرف ه شروع شود
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه
هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه
شعر با ه شروع شه
هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
شعر که با ه شروع شه
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم
آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم
شعر با ه
هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان
میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن
شعر که اولش با ه شروع شه
هرکه نزدیکتر از من بتو زو رشک برم
شیشه را باید آنسوتر خود بنشانی
شعری که با حرف ه شروع بشه
هجر شمشادش تیمار دل بیمارست
وصل نسرینش تسکین دل مسکین است
حاصل عمر گرانمایه همین بس که مرا
مدح دارای جهان از دل و جان آیین است
شعری که با حرف ه شروع شود
هر بنده که بگریخت ز احسان خداوند
آزاد کنش کاو نشود رام به بستن
بر زشت نکویی نتوان بست به زنجیر
از مشک سیاهی نتوان برد به شستن
شعر با ه شروع شه
هر که را وجدی نباشد کی بغلتاند سماع
آتشی باید که تا دودی بروزن برشود