شعر با ج
شعر با ج ,شعر با ج شروع شه,شعر با جیم شروع شه,شعر که با چ شروع شه,بیت شعر که با چ شروع شه,شعر که اولش با جیم شروع شه,یه شعر که با ج شروع شه,,شعر با حرف ج,شعر با حرف ج شروع شود,شعر با حرف ج شروع بشه,شعری که با حرف ج شروع شود,شعر که با حرف ج شروع بشه,شعری که با حرف ج شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف ج شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
جان بی علم بی نوا باشد
مرغ بی پر نه بر هوا باشد
شعر با ج
جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
شعر با ج شروع شه
جــز در صــفـای اشـک دلـم وا نـمـی شـود
بــاران بــه دامــن اسـت هـوای گـرفـتـه را
شعر با جیم شروع شه
جـمالــت آفتـــــاب هر نــظر بــــاد
ز خـوبــــی روی خوبــت خوبـتــر بـاد
بیت شعر که با چ شروع شه
جرم است سراپای من خاک نهاد
لیکن بودم به عفو او خاطر شاد
ای وای اگر عفو نباشد ، ای وای
فریاد اگر جرم نبخشد ، فریاد
شعر که اولش با جیم شروع شه
جان خوشست اما نمی خواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری یابم که آن گویم تو را
شعر با ج شروع شه
جوانی شمع ره کردم که جوییم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
شعر که با چ شروع شه
جـمـع کـن لـشـکـر تـوفـیـق کـه تـسـخـیر کنی
شـــهـــریـــارا قــرق عــزلــت و تــنــهــائــی را
یه شعر که با ج شروع شه
جهان سر به سر چون فسون است و بس
نـــماند بــد و نیــک بر هیــچ کــس
شعر با حرف ج شروع شود
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکـــته دریــن کـار و بار دلــداریـســــت
شعر با حرف ج
جهان ای شگفتی به مردم نکوست
چو بینی همه درد مردم از وست
یکی پنج روزه بهشتست زشت
چه نازی به این پنج روزه بهشت
شعر که اولش با جیم شروع شه
جانم بگیر و صحبت جانانه ام بخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
شعر با جیم شروع شه
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم
شعر با ج شروع شه
جای مهتاب، به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند
شعر که با چ شروع شه
جذاب ترین مرحله، ای عشق همین است
از من تو همان چیز بخواهی که ندارم
شعر با حرف ج شروع شود
جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند
یه شعر که با ج شروع شه
جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
بیت شعر که با چ شروع شه
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا
ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
شعر با ج
جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدی
هرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا
شعر با حرف ج
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
شعر با حرف ج شروع شود
جز من، میان این گل و باران کسی نبود
کو موزه ای بپا وکلاهی بسر نداشت
آخر، تفاوت من و طفلان شهر چیست
آئین کودکی، ره و رسم دگرنداشت
شعر که اولش با جیم شروع شه
جـوانـی شـمـع ره کـردم کـه جـویـم زنـدگانی را
نـجـسـتـم زنـدگـانـی را و گـم کـردم جـوانـی را
شعر با جیم شروع شه
جـز خـون دل نـخـواسـت نـگـارندهٔ سپهر
بــر صــفــحــهٔ جــهـان رقـم یـادگـار مـن
شعر که با چ شروع شه
جـز نـیـک و بـد بـه جـای نـماند چه می کنی
نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای
شعر با ج شروع شه
جــوانــی ای بــهــار عــمــر ای رویــای ســحــرآمــیــز
تــو هــم هــر دولــتـی بـودی چـو گـل بـازیـچـه بـادی
بیت شعر که با چ شروع شه
جز دل تنگ من ای مونس جان جای تو نیست
تنگ مپسند دلی را که در او جاداری
شعر با حرف ج
جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه
بی یاد تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه که صدبار شکستم توبه
شعر با حرف ج شروع شود
جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد
شعر با ج
جان را بلند دار که این است برتری
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست
یه شعر که با ج شروع شه
جز دل که گیرد جان من جز من که گیرد جان دل
گر دل بمیرد وای من گر من بمیرم وای دل
شعر با حرف ج
جز راست مگوی گاه و بی گاه
تا حاجت نایدت به سوگند
شعر با جیم شروع شه
جز کوی توام نیست به سر فکر مقامی
تا عمر به پایان برسد منزلم این است
شعر که اولش با جیم شروع شه
جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
شعر که با چ شروع شه
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش
چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش
شعر با ج شروع شه
جوانی بر سر کوچ است، دریاب این جوانی را
که شهری باز، نشناسد غریب کاروانی را
شعری که با حرف ج شروع شود
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
شعر با حرف ج شروع بشه
جهان را نیست کاری جز دو رنگی
گهی رو می نماید گاه زنگی
شعر با ج
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ی ما همه غفلت است
یه شعر که با ج شروع شه
جهان ز تیرگی شب بشوی چون خورشید
اگــر بــه چــشـمـه نـوشـیـن بـامـداد رسـی
شعر با حرف ج شروع شود
جــانــا گــلـمـیـشـیـک بـیـز بـو جـانـان الـیـنـدن
کــه نــه انـس امـان تـاپـدی نـه جـان الـیـنـدن
شعر با حرف ج
جــنّت ائــتـمـیــش مـنـیـم جـهـنّمـی مـی
یــانــمـاسـیـن یـاخـمـاسـیـن آزاتـمـیـشـدی
شعر که با چ شروع شه
جـمـال مـعرفت از خواب جهل بیداریست
بـجـوی جـوهـر خـود تـا جـلـا تـوانـی یافت
شعر با جیم شروع شه
جـز وصـف پـیـش رویـت در پـشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
بیت شعر که با چ شروع شه
جـوانـی حـسـرتـا بـا مـن وداع جـاودانـی کـرد
وداع جـاودانـی حـسـرتـا بـا مـن جـوانـی کـرد
شعر که اولش با جیم شروع شه
جـوانـی کـردن ای دل شـیـوه جـانـانـه بـود اما
جـوانـی هـم پـی جـانـان شد و با ما جوانی کرد
شعر با ج شروع شه
جــوانـی خـود مـرا تـنـهـا امـیـد زنـدگـانـی بـود
دگـر مـن بـا چـه امـیـدی تـوانـم زنـدگانی کرد
شعر که با چ شروع شه
جـوانـان در بـهـار عـمـر یـاد از شـهـریـار آرید
که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد
شعر با ج
جـمـال رحـمـت او جـلـوه مـی دهم به گناه
کـه جـلـوه گـاه جـلـالـش گـنـاهـکـارانـنـد
یه شعر که با ج شروع شه
جـلـا و جـوهـر ایـن بـوالعجب گدایان بین
کـه جـلـوه گـاه جـلـال و جـمـال پـادشـهند
شعری که با حرف ج شروع شود
جــمــال کــعــبــه چــمــن زار مــی کـنـد صـحـرا
بــرو کــه خــار مــغــیـلـان گـل و گـیـاهـت بـس
شعر با حرف ج شروع بشه
جـوانـی هـا رجـزخـوانـی و پـیـریـهـا پـشـیـمـانی است
شـب بـدمـسـتـی و صـبـح خـمـار از مـیگساران پرس
شعر با حرف ج شروع شود
جـهـان ویـران کـند گر خود بنای تخت جمشید است
بــرو تــاریــخ ایــن دیــر کــهــن از یــادگـاران پـرس
شعر با جیم شروع شه
جـانـا سـری بـه دوشـم و دسـتـی بـه دل گذار
آخـر غـمـت بـه دوش دل و جـان کـشیده ام
شعر با حرف ج
جــز صــورت تــو نــیـسـت بـر ایـوان مـنـظـرم
افــســوس نــقـش صـورت ایـوان کـشـیـده ام
بیت شعر که با چ شروع شه
جـای مـی خـون جـگـر ریـخت به کامم ساقی
گــر هــوای طــرب و ســاقـی و سـاغـر کـردم
شعر با ج
جـان فـروشـی مـرا بین که به هیچش نخرد کس
ایـن شـد ای مـایـه امـیـد ز سـودای تـو سـودم
شعر با ج شروع شه
جای دارو دکترم تنهاسفر تجویز کرد
گفت گاهی دل بریدن رو به راهت میکند
شعر که با چ شروع شه
جز من اگرت عاشق و شیداست ، بگو
ور میل دلت به جانب ماست ، بگو
ور هیچ مرا در دل توجاست ، بگو
گر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو
شعر که با چ شروع شه
جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند
نام مهدی صد هزاران درد درمان میکند
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
شعر که اولش با جیم شروع شه
جهان را حق به عشقش آفریده
وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد
کسی زیباتر از او را ندیده
یه شعر که با ج شروع شه
جمله با روی ملایم قطره اند اما چه سود
چون بمینای دل افتادند یکسر ژاله اند
شعر با جیم شروع شه
جلوه کن جلوه که هم ماهی و هم خورشیدی
باده ده باده که هم خلدی و هم رضوانی
شعر با حرف ج
جهان اندر جهان خورشید و نور است
وگر اندر جنان رضوان و حور است
شعر با حرف ج شروع بشه
جز روی ویس رامین گل در چمن نبیند
پیش عقیق شیرین قدر شکر نباشد
شعر که با چ شروع شه
جهد حسود، خسروا، در طلب مراد دل
رام کسی نمی شود بخت به حیله و فسون
یه شعر که با ج شروع شه
جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری
وحشی حسن بتانرا رام نتوانست کرد
شعر با ج شروع شه
جلیل موهبتی کاسمان به دو کشد
زری که سایل او را بریزد از دمان
شعر با حرف ج شروع شود
جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا
که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن
شعر با حرف ج شروع بشه
جانی که از فراق رها کرد خانه را
یاد آورید کارزوی جان رسیدنی ست
شعر با حرف ج
جهانِ خسته به خود گفت: «آه! کو خورشید؟»
درِ شکسته چنین ضجّه کرد : «یا زهرا»
شعر که اولش با جیم شروع شه
جواب آن غزل خواجه بو سعید است این
«مرا دلیست که با عافیت نیامیزد»
شعر با جیم شروع شه
جان به سعادت بکشد نفس را
تا به هم افتند سعید و شهید
شعر که با چ شروع شه
جواب آن غزل میرزا سعید حکیم است
که عشق در دل غم پیشه، شیشه شیشه شراب است
شعر با ج شروع شه
جای تو در دل شکسته ماست
که تو ریحان و ما سفال توایم