شعر در مورد خستگی
شعر در مورد خستگی ،شعر در مورد خستگی از روزگار،شعر در مورد خستگی از زندگی،شعر در مورد خستگی از دنیا،شعر در مورد خستگی کار،شعر در مورد خستگی از کار،شعر در مورد خستگی از عشق،شعری در مورد خستگی،شعری در مورد خستگی از زندگی،شعر در مورد خستگی،شعر در باره خستگی از روزگار،شعر در مورد خسته از زندگی،شعر در مورد خسته شدن از زندگی،شعر در مورد خسته بودن از زندگی،شعری در مورد خسته شدن از زندگی،شعر درباره خستگی از زندگی،شعر درباره خسته از زندگی،شعر در مورد خسته ام از زندگی،شعر درباره خستگی از دنیا،شعر در مورد خسته شدن از دنیا،شعر در باره خستگی از عشق،شعر در مورد خستگی عشق،شعری در مورد خستگی،شعر کوتاه در مورد خستگی،شعر زیبا در مورد خستگی،شعر در مورد رفع خستگی،شعر خستگی،شعر خستگی از زندگی،شعر خستگی روح،شعر خستگی از زمانه،شعر خستگی از دنیا،شعر خستگی از عشق،شعر خستگی از روزگار،شعر خستگی و دلتنگی،شعر خستگی از کار،شعر خستگی کار،شعر خسته از زندگی،شعر خستگی از زندگی،شعر درباره خستگی از زندگی،شعر درباره خسته از زندگی،شعر های خسته از زندگی،شعر خسته شدن از زندگی،شعر کوتاه خسته از زندگی،شعر خسته شدم از زندگی،شعر نو خسته از زندگی،شعر خستگی روحی،شعر روح خسته،شعر در مورد خستگی روح،شعر خسته از زمانه،شعر خسته از دنیا،شعر درباره خستگی از دنیا،شعر خسته ام از دنیا،شعر خسته از این دنیا،شعر در مورد خستگی از دنیا،شعر خسته شدن از دنیا،شعر خسته شدم از دنیا،شعر زیبا خسته از دنیا،شعر های خسته از دنیا،شعر خسته از عشق،شعر خسته شدن از عشق،شعر خسته ام از عشق،شعر خسته عشق،شعر در مورد خستگی از عشق،شعر در باره خستگی از عشق،شعر خسته از روزگار،شعر خسته ام از روزگار،شعر در مورد خستگی از روزگار،شعر خسته روزگار،شعر در باره خستگی از روزگار،شعر خسته از کار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد خستگی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
شعر در مورد خستگی
من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم
خودم از دست خودم آه خدا خسته شدم
شعر در مورد خستگی از روزگار
نقش خستگی ها را در نگاه من بنگر
از سخن توان دانست حال دل به آسانی
شعر در مورد خستگی از زندگی
زندگی انگار
تمام صبرش را بخشیده است به من…!
هرچه من صبوری میکنم او با بی صبری تمام
هول میزندبرای ضربه بعد…!
کمی خستگی در کن، لعنتی…
خیالت راحت…!
خستگی من
به این زودی ها در نمی شود…
شعر در مورد خستگی از دنیا
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر
شعر در مورد خستگی کار
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
شعر در مورد خستگی از کار
ﻣﺮﺩﻯ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﻯِ خستگی
ﺑﺎ ﺳﻜﻮﺕِ ﺣﻨﺠﺮﻩ، ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﻥﺍﺵ
ﭘﺮﺳﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦِ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎﺋﻰ ﺩﺍﺭﺩ
ﻛﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥﺍﺵ ﺑﺮﻣﺮﮒِ ﺧﻮﻳﺶ
ﻟﻌﺎﺏِ ﺯﻧﺪگی ﻛﺸﻴﺪﻩﺍﻧﺪ.
شعر در مورد خستگی از عشق
ببار بارون که من تنها ترین تنهای این دنیام
ببار بارون که پاک شه غصه از روزام
ببار بارون که من خسته ترین خسته ی این دنیام
ببار بارون تا در شه خستگی از پام
ببار بارون که من شیدا ترین شیدای این دنیام
ببار بارون تا مجنون کم بیاره از دردام
ببار بارون که من عاشق ترین عاشق این دنیام
ببار بارون،چیو کم داری جز اشکام؟
شعری در مورد خستگی
من از این چشم که جز تو همه را می بیند
از همین کوری و این منظره ها خسته شدم
شعری در مورد خستگی از زندگی
خستگی از من بهانه توست ، دیگری را می پرستی
کاش از همــان اوّل میدانستم که تو کیستـی
شعر در مورد خستگی
من که گفتم حاصلش دل بستگیست!!
در نهایت خستگی و خستگیست!!!
شعر در باره خستگی از روزگار
به همه وعده جبران محبت دادم
جز تو ای خوب … از این رسم وفا خسته شدم
شعر در مورد خسته از زندگی
دیشب بارانی بودم
خیس خستگی
خسته تر از بالهای چکاوک
سالهاست
گرد خوابهایم پر می زنم
تا ببینمت
چندی است خوابت مرا ترک کرده…
دیشب بارانی شدم
بیشتر از نگاهت
گویا نگاهت هم مرا ترک کرده…
من خیس خستگی ام
بیا و دستانت را
چتر خیل خستگی هایم کن
شاید شبی
خوابت را دیدم…
شعر در مورد خسته شدن از زندگی
من در این تاریکی
فکر یک بره ی روشن هستم،
که بیاید علف خستگی ام را بچرد
شعر در مورد خسته بودن از زندگی
لا اقل کاش دمی شکرگزارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم
شعری در مورد خسته شدن از زندگی
مثل خستگی بعد از ظهر بعد از غروب یک پیاده روی
بر جای مانده ای!….
شعر درباره خستگی از زندگی
زن محبت را تلافی میکند
خستگی را ترمه بافی میکند
شعر درباره خسته از زندگی
با تو هستم ای حریم خستگی
لحظه ای بنشین و جانم تازه کن
نام خود در گوشه ی نامم گذار
نام خامم را پر از آوازه کن
شعر در مورد خسته ام از زندگی
ای که ناگفته همه حاجت ما را دادی
قسمتم کن بروم کرب و بلا خسته شدم
شعر درباره خستگی از دنیا
سالهای خستگی ام را
روی شانه های
هیزم شکن
ترجمه می شود
باچه زبانی
خجالتم رابنویسم
وقتیکه
هر صبح درختها
به من سلام می کنند.
شعر در مورد خسته شدن از دنیا
من از تو یاد گرفتم تمام زندگیمو
حالا با کی بگم این قصه وابستگیمو؟
رو دوش کی بزارم یه دنیا خستگیمو؟
شعر در باره خستگی از عشق
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
شعر در مورد خستگی عشق
کشید دستی بر سرم نقاش
سیاه و سفید شد گندم زار
بوم آینه ای بود
تصویر می کرد
جای پای روزگار را
بر خستگی چهره ام
شعری در مورد خستگی
فصلها
جادههای خستگیاند؛
بی نگاهت رسیدهام به خزان؛
برسانم به دور برگردان..!
شعر کوتاه در مورد خستگی
هر گز علف خستگی ام را نچراندند
یک مژده به من در همه عمرم نرساندند
شعر زیبا در مورد خستگی
خسته ام از خستگی ها خسته ام
از همه دیوانگی ها خسته ام
شعر در مورد رفع خستگی
اه ای نگاه خستگی در من فرو ماندی چنان
با من بگو از غربت دل مرده های بی نشان
شعر خستگی
شاگرد تنبل ها
دلواپس جریمه هایشان نباشند
خستگی هایم را امشب که بتکانم
فردا مدرسه ها تعطیل اند ……
شعر خستگی از زندگی
بهت گفتم از این بودن یه دنیا خستگی دارم
برای زندگی با تو یه لحظه وقت نمیذارم
شعر خستگی روح
ای خستگی بی او چرا همگرم دامانم شدی؟
همرنگ این تنهائی و همبند زندانم شدی
شعر خستگی از زمانه
ای خستگی بی او چرا درگیر افکارم شدی؟
درگیر این آشفتگی درگیر احساسم شدی
شعر خستگی از دنیا
خستگی
افسارِ گسیخته ی اسبی است،
که دیگر
شیهه نمیکشد
شعر خستگی از عشق
ساعت گذشت از ده و او از کنار تو
او مست خستگی و تو شاید از آبجو
شعر خستگی از روزگار
بانو،
خستگی هایم را بگیر
ببر و آویزان کن بر بند رخت …
شاید مثل جوراب هایم
آنها را هم باد برد ….
شعر خستگی و دلتنگی
بر بالهای مضطرب شاعرانگی
بنشسته گرد خستگی روزگارها
شعر خستگی از کار
در خستگی های زندگی
به بوی سجاده مادر پناه می برم.
خوابم می برد و
در کودکی خود بیدار می شوم.
شعر خستگی کار
پیداست سایه ی کسی از پشت پنجره
او مست خستگی و تو شاید از آبجو
شعر خسته از زندگی
تلخم به وقت هق هقِ شبهای خستگی
دردم مرا ببر تو به رویای زندگی
شعر خستگی از زندگی
بی تاب ِ عریانی ِ من
هم آویز ِ با خستگی هایم
به امید صبح
خواب می شود
جامه ام
هر شب
شعر درباره خستگی از زندگی
زیر چرخ لنگ این دوران ، رد پای خستگی ها ماند
آخر قصه ها ی نا فرجام ، غم دل شکستگی ها ماند
شعر درباره خسته از زندگی
کار نیکوی مدام و دور کـن هر خستگی
خستگی بی ذکر رب آرد بسی دلمردگی
ذکررب گو کن عبادت با درایت هرزمان
شاد باش و شاد کن درهر مکانی زندگی
شعر های خسته از زندگی
راضی به زحمت نیستم
خستگی ام را می نوشم
اگر نگاهت
دیر دم می کشد.
شعر خسته شدن از زندگی
خسته ایم و در عمق تاریکی،
راه افتاده ایم با فانوس
خستگی ای به وسعت دریا،
نه!در ابعاد 7 اقیانوس..
شعر کوتاه خسته از زندگی
هرچه بالاتر!
توانَش،پایین تر!
وقتی به قله رسید
لبخند زنان،گفتمش
براستی،این خستگی بود
که قله را فتح کرد
نه توان!
خواست چیزی بگوید
لیک، دریغ از توان!
هردو به خستگی هم،خندان!
شیرین تر از این نمی شد
چیزی نگویی
جز……، لبخند!
شعر خسته شدم از زندگی
خستگی یعنی همین که بیتو رویایی ندارم
یعنی دلبستن مهاله بیتو دنیایی ندارم
شعر نو خسته از زندگی
خستگی یعنی توهم حس عطر پیرهن تو
یعنی تو خواب و بیداری انتظار دیدن تو
شعر خستگی روحی
تهران شبیه خستگی هامه
یک مرد بارون خورده تنها
شعر روح خسته
خستگی را خسته کردم،زندگی را خسته تر
درد را وابسته کردم،مرگ را وابسته تر
شعر در مورد خستگی روح
خستگی را میکشم بر دوش
ظاهری دارم سرد و خموش
شعر خسته از زمانه
بر خستگی نیازمندان
پیوسته ز لطف تست مرهم
شعر خسته از دنیا
تا خفت ز خستگی زمانی
یغماگر دهر گشت بیدار
شعر درباره خستگی از دنیا
دزدید چو دیو شب، نفس را
خوابید ز خستگی، شباهنگ
شعر خسته ام از دنیا
بدان خستگی باز جنگ آمدند
گرازان بسان پلنگ آمدند
شعر خسته از این دنیا
زواره پی رخش ناگه بدید
کزان رود با خستگی در کشید
شعر در مورد خستگی از دنیا
بدین خستگی نزد شاهت برم
ز کردارها بی گناهت برم
شعر خسته شدن از دنیا
تن رستم شیردل خسته شد
ازان خستگی جان من بسته شد
شعر خسته شدم از دنیا
کزان خستگی بیم جانست و بس
بران گونه خسته ندیدست کس
شعر زیبا خسته از دنیا
نگه کرد مرغ اندران خستگی
بدید اندرو راه پیوستگی
شعر های خسته از دنیا
ازو چار پیکان به بیرون کشید
به منقار از ان خستگی خون کشید
شعر خسته از عشق
تهمتن به سختی کمان برگرفت
بدان خستگی تیرش اندر گرفت
شعر خسته شدن از عشق
دگر گفت جنگی سواری بخست
بدان خستگی دیرماند و برست
شعر خسته ام از عشق
از آن خستگی پشت برگاشتند
بدو دشت پیکار بگذاشتند
شعر خسته عشق
شما هریکی چاره جان کنید
بدین خستگی تاچه درمان کنید
شعر در مورد خستگی از عشق
خستگی غالبست مرهم کو
تشنگی بیحدست آب کجاست
شعر در باره خستگی از عشق
خستگی اندر طلبت راحتست
درد کشیدن به امید دوا
شعر خسته از روزگار
خستگی دل عطار از تو
مرهمی به ز وفا نپذیرد
شعر خسته ام از روزگار
گر بموئی بستگی باشد ترا
هم بموئی خستگی باشد ترا
شعر در مورد خستگی از روزگار
ور بکوهی بستگی پیش آیدت
هم بکوهی خستگی بیش آیدت
شعر خسته روزگار
زهر چشمی دارم و نوش لبی
خستگی و تندرستی میکنم
شعر در باره خستگی از روزگار
عاشق آن شد که خستگی دارد
به درستی شکستگی دارد
شعر خسته از کار
نوازش کند تا به آهستگی
دوالی برآساید از خستگی