دختر فراری
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم در مورد سرنوشت دختر فراری که خام حرفهای پسری بی معرفت شد صحبت کنیم.امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد و با دادن نظرات ما در بهبود کیفیت سایت یاری نمایید.
یک دختر فراری با مراجعه به پلیس مشهد از فرشاد شکایت کرد.
او گفت: فرشاد حرفهای قشنگی میزد و برایم رؤیاهای زیبایی ساخته بود. من یک دل نه صد دل عاشق او شده بودم و اگر یک روز صدایش را نمیشنیدم احساس دلتنگی میکردم.
چند ماه گذشت. وقتی از فرشاد خواستم به خواستگاریام بیاید بهانهای جور کرد و گفت پدر و مادرش آدمهای سختگیری هستند و نمیگذارند این ازدواج سر بگیرد. با شنیدن حرفهای او ناامید شده بودم و حتی چندروزی هم به تماسهای تلفنیاش پاسخ ندادم، اما وقتی دوباره وارد فضای مجازی شدم برایم پیام فرستاد و ابراز عشق و علاقه کرد. اعصابم به هم ریخته بود. میگفت باید هر دو خانواده را درمقابل کار انجام شده قرار بدهیم. نمیفهمیدم چه میگوید و راستش را بخواهید با ۱۷سال سن اصلا عقلم به این حرفها قد نمیداد. بالاخره حرفش را واضح بیان کرد. به پیشنهاد فرشاد از خانه فرار کردم و از تهران به مشهد آمدیم. میگفت: چند روزی اینجا میمانیم و بعد هم به یکی از کشورهای همسایه فرار میکنیم و زندگی جدیدی برای خودمان تشکیل میدهیم.
بدون آنکه به عاقبت این کار احمقانه فکر کنم با آرزوهای واهی پا در مسیری گذاشتم که آبرو و حیثیتم را به باد داد و روسیاه و شرمنده شدم. فرشاد مرا به خانه یکی از دوستانش برد. ولی هنوز چندساعتی نگذشته بود که از حرفهایش فهمیدم پشیمان شده است.
من هم دلهره داشتم و پشیمان شده بودم. بیرون آمدیم تا در خیابان قدم بزنیم. در خیابانی شلوغ، فرشاد به بهانه خرید ساندویچ رهایم کرد و غیبش زد. حدود دو ساعت کنار پیادهرو منتظر ماندم و تازه فهمیدم چه رودستی خوردهام. پسری که ادعا میکرد حاضر است جانش را برایم فدا کند، پولهایم را برداشته و فرار کرده بود.
نمیدانستم چه کار کنم. پولی هم نداشتم که به تهران برگردم. پس از ۱۰ ساعت دربهدری در حالی که چشمهایم را ازخستگی نمیتوانستم باز نگه دارم و گرسنگی نای راه رفتن برایم نگذاشته بود، پلیس مرا پیدا کرد. حقیقت را به مأموران انتظامی گفتم ، آنها هم خانوادهام را در جریان قرار دادند.
نوشته دختر فراری که خام حرفهای پسری بی معرفت شد اولین بار در بانوان ایرانی پدیدار شد.